دیار نخل و رود

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

ساعت

امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 99829
تعداد مطالب : 153
تعداد نظرات : 58
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



چه تلخ است روابطمان این روزها که چیزی نیست جز حسابگری

 

   مجلس عروسی یکی از بزرگان بود و ملا نصرالدین را نیز دعوت کرده

بودند . وقتی می خواست وارد شود،در مقابل او دو درب وجود داشت با اعلانی بدین مضنون: از این درب عروس و داماد وارد می شوند و از درب دیگر دعوت

شدگان. ملا از درب دعوت شدگان وارد شد. در انجا هم دو درب وجود داشت و اعلانی دیگر : از این درب دعوت شدگانی وارد می شوند که هدیه آورده اند و از درب

دیگر دعوت شدگانی که هدیه نیاورده اند. ملا طبعا از درب دو می وارد شد. ناگهان خود را در کوچه دید،همان جایی که وارد شده بود.

این داستان حکایت زندگی ماست.کسانی را به زندگی مان دعوت می کنیم(رابطه هایی را آغاز می کنیم) اما وقتی متوجه    می شویم از آنها چیزی عایدمان نمی شود ، رابطه را قطع و افراد را به حال خودشان رها می کنیم.

نويسنده: قاسم شجاعی تاريخ: جمعه 8 دی 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جشن های قدیم ایرانیان (10)

 

دی
یکم دی:اورمزد روز
ازگرامی ترین روزهای ایرانیان به نام خرم روز،آغاز سال نودربرخی تقویم های ایران باستان که هنوز نیز در پامیر وبدخشان به کار گرفته می شود.همچنین جشنی به نام "آب نو"درآذربایجان همراه باتعویض آبِ آب انبارهابا آبِ تازه وبا مراسمی همگانی در این روزبرگزار می شود.
پنجم دی:سپندارمذ روز
جشنی همراه با بازار عمومی درعهدباستان.
چهاردهم دی:گوش روز
جشن"سیرسور"،جشن گیاه خواری وبه ویژه خوردن سیرونیز روز غلبه دیوان وکشته شدن جمشیدشاه در روایت های ایرانی.درشاهنامه فردوسی نیز پدیده گوشتخواری پس از جمشید رواج می یابد.
پانزدهم دی:دی به مهر روز
جشنی همراه با ساخت تندیس ها وپیکرتراشی هایی به شکل انسان وگاه سوزاندن آن.در برخی متون از این روز بنام"بتیکان" یادشده که احتمالا شکل تغییریافته " دیبگان "است.
شانزدهم دی:مهر روز
جشن" درامزینان "درمتون ایرانی.جشنی بسیار کهن وناشناخته که نام های گوناگون آن ارتباطش با" درفش کاویان "را نشان می دهد.در این روایت ها " فریدون "نیز جایگاه شاخصی دارد.این روز احتمالا درپیوند با دیده شدن صورت فلکی " گاو "بوده است.

دیار نخل و رود

نويسنده: قاسم شجاعی تاريخ: جمعه 1 دی 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

ساعتی با عشایر(2)

دیار نخل و رود

دیار نخل و رود


ادامه مطلب
نويسنده: قاسم شجاعی تاريخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جشن های قدیم ایرانیان (9)

 

آذر
یکم آذر:اورمزد روز
روز برگزاری " آذرجشن "،به مناسبت برافروختن نخستین شعله زمستانی.
نهم آذر:آذر روز
جشن" آذرگان"،درگرامیداشت "آذر/آتر"
سی ام آذر:انارام روز
جشن "شب چله"یا "یلدا"،جشن زایش خورشید.ایرانیان دراین شب با فراهم آوردن خوراکی هایگوناگون تا بامداد به انتظار دیدار نخستین پرتوهای خورشید بیدار می نشسته اند.بیرونیدر"آثارالباقیه"از آن بانام "میلاد اکبر"نام برده...تقویم میلادی نیزبا اندک تغییراتی ادامه همین میلاداست که بعدها آن را به میلاد مسیح نسبت داده اند.

نويسنده: قاسم شجاعی تاريخ: سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

10واقعیت جذاب در مورد مغز انسان

 

واقعیت اول : بیشتر وزن مغز را آب تشکیل می‌دهد و بخش جامد عمدتا از جنس چربی است

 

بیشتر مردم تصور می‌کنند که مغز به طور کامل جامد است، اما این افراد اشتباه می‌کنند. 75 درصد مغز را آب تشکیل می‌دهد. بخش جامد مغز نیز از جنس چربی است و تقریبا 10 تا 12 درصد مغز را تشکیل می‌دهد. بقیه مغز از جنس پروتئین، هیدروکربن و نمک است.

واقعیت دوم: 160,000 کیلومتر رگ‌خونی در مغز وجود دارد

 

این به این معنی است که اگر تمام رگ‌های خونی مغز را در امتداد یکدیگر قرار دهیم شما می‌توانید آن را 4 بار دور کره زمین بپیچانید یا اینکه کره ماه را با رگ‌های مغز دو نفر به زمین متصل کنید.

واقعیت سوم: مغز شما بین 10 تا 23 وات برق تولید می‌کند

 

این قدرت برای روشنایی دو لامپ کم مصرف کافیست. بخش عمده‌ای از این قدرت تولید شده به منظور ارتباط عصبی مغز با دیگر اعضا استفاده می‌شود.


ادامه مطلب
نويسنده: قاسم شجاعی تاريخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

ساعتی با عشایر(1)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
نويسنده: قاسم شجاعی تاريخ: سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مرد عربی که نام ایرانی برای فرزندش انتخاب کرد

 

داریوش شفیق... یک عرب در مدینه که چون نامش ایرانی است از حقوق شهروندی

محروم است...

 

خانواده محترم شفیق در شهر مدینه در کشور عربستان سعودی سکونت دارند این

خانواده در یک حرکت بی سابقه در عربستان سعودی نام فرزند خود را یک نام

ایرانی که داریوش میباشد گذاشتند که با انتقادات شدید از سوی مقامات

عربستان سعودی روبرو شدند لازم به ذکر است که طی یک دستور از یک مقام فرهنگی این کشور این فرزند از تمام امتیازاتی که به یک شهروند عربستانی تعلق میگیرد محروم کرده است مقامات عربستان سعودی گفته اند در یک صورت داریوش شفیق از حقوق شهروندی برخوردار میباشد که نام خود را تغییر ویک نام عربی برای خود انتخاب کند...

 

  مردم کشورمان بدانند که اعراب اینکه نام ایرانی

برفرزندان خود بگذارند را ننگ میدانند و باعث تاسف است که ما با افتخار

نام عربی بر روی فرزندانمان میگذاریم...

نويسنده: قاسم شجاعی تاريخ: شنبه 6 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

باور

 

می گویند انسان در داشتن باور آزاد است؛

می تواند به سنگ باور داشته باشد به شرط آنکه سر کسی را نشکند.

می تواند به آتش باور داشته باشد به شرط آنکه خانه کسی را نسوزاند.

می تواند به آب باور داشته باشد به شرط آنکه زیر آب کسی را نزند.

می تواند به خورشید باور داشته باشد به شرط آنکه آنرا یگانه منبع روشنایی انسان نداند.

می تواند به عشق باور داشته باشد به شرط آنکه عشق دیگران را پست نشمارد.

می تواند به مال و مکنت باور داشته باشد به شرط آنکه برای فخر فروشی نباشد.

می تواند به علم و دانش باور داشته باشد به شرط آنکه آنرا تنها نجات انسان نداند.

می تواند آزادی را  باور داشته باشد به شرط آنکه آنرا در اسارت دیگران نبیند.

می تواند خوشبختی را باور داشته باشد به شرط آنکه در بدبختی دیگران نباشد.

می تواند به خدای یکتا باور داشته باشد به شرط آنکه دیگران را کافر و ملحد نشمارد.

نويسنده: قاسم شجاعی تاريخ: پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

بیایید در زندگی "هدف "داشته باشیم

این آزمایش در یکی از خانه های سالمندان کشور آمریکا به انجام رسید و نتیجه آن دیدگاه روانشناسی را تغییر داد. اکثر مردم از این آزمایش و نتایج آن بی خبرند. در این خانه ی سالمندان، پیرمردها و پیرزن هایی زندگی می کردند که اکثرا دچار بیماری های گوناگونی بودند و تنها برای چند ماه نقش میهمان را در این خانه بازی می کردند. تمام میهمانان این خانه می دانستند که دیگر مدت زیادی زرق و برق دنیا را نخواهند دید و کارکنان این خانه یا همان میزبانان نیز از این موضوع با خبر بودند لذا تمام تلاش خود را می نمودند تا این چند صباح باقی مانده آنها در آرامش سپری گردد.

 

میهمانی در این خانه همانند سال های گذشته در حال برگزاری بود که روزی یکی از اساتید روانشناسی آمریکا با یک وانت پر از گل و گلدان وارد خانه سالمندان شد و آزمایشی را انجام داد. روانشناس سالمندان را به دو گروه تقسیم کرد. به گروه اول تعدادی گل و گلدان داد و از آنها خواست تا مسئولیت نگهداری آنها را بپذیرند. به آنها آموزش داد تا به گل ها آب بدهند، چه ساعاتی در معرض آفتاب قرار دهند، چه موقعی به آنها گرما برسانند، چگونه به آنها کود و سموم ضد آفت بزنند و چگونه از آنها مراقبت کنند. از آنها خواست تا مسئولیت پذیر بوده و با هم در نگهداری بهتر گل ها به رقابت بپردازند. گروه دوم را نیز به اتاق های خود برده و در کنار پنجره هر کدام یک گل و گلدان قرار داد و به آنها گفت: اگر مایل بودید می توانید مسئولیت مراقبت از آنها را بپذیرید و اگر هم تمایلی نداشتید اهمیتی ندارد. روانشناس چند ماهی به بررسی این آزمایش پرداخت و نتایج آن باعث شگفتی او گردید.


ادامه مطلب
نويسنده: قاسم شجاعی تاريخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره دیگران زود قضاوت نکنید

مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند

و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او

فرستادند..

مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله

از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید.

نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟

وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک

بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش

کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی‌کرد؟  زود قضاوت کردید؟

مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.

وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو

پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که

خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟زود قضاوت کردید؟

مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمی‌دانستم. چه گرفتاری بزرگی ...

وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان

روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار

دارد؟  زود قضاوت کردید؟

مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم اینهمه گرفتاری

دارید ...

وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکرده‌ام شما چطور انتظار دارید

به خیریه شما کمک کنم؟

 

باز هم زود قضاوت کردید؟؟؟؟

نويسنده: قاسم شجاعی تاريخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to ghasem.shojaei.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com